خانه تکاني دل (آزاده طباطبائي)

  • 3/9/2014
  • 2093




اگرچه اين روزها هواي سرد و نه چندان بهاري شهر و ديارما، قاعدتاً نبايد يادآور عيد نوروز و بهار باشد ولي گويا حس نوروز و شوق يادآوري و تکرار خاطرات خوش سال نو قدرتش بر قدرت طبيعت پيشي گرفته و احساس فرا رسيدن نوروز و بهار را در  دل تک تک ما ايرانيان چنان برانگيخته که گويي با چشم دل شکوفه هاي زيباي درخت سيب را مي بينيم و عطر دلنشين گلهاي بهاري را  مي بلعيم

 


 

 

 اگرچه اين روزها هواي سرد و نه چندان بهاري شهر و ديارما، قاعدتاً نبايد يادآور عيد نوروز و بهار باشد ولي گويا حس نوروز و شوق يادآوري و تکرار خاطرات خوش سال نو قدرتش بر قدرت طبيعت پيشي گرفته و احساس فرا رسيدن نوروز و بهار را در  دل تک تک ما ايرانيان چنان برانگيخته که گويي با چشم دل شکوفه هاي زيباي درخت سيب را مي بينيم و عطر دلنشين گلهاي بهاري را  مي بلعيم!    

و امروز  بد نيست ما هم به مناسبت فرا رسيدن نوروز و در جهت بزرگداشت  اين ايام خجسته  با گراميداشت يکي از ديرينه ترين مراسم اين آيين  باستاني به «خانه تکاني»  دلهامان  پرداخته وبر روحمان نيز همچون  جسممان پيراهن نو بپوشانيم.

بياييم،

همانگونه که اين روزها  با دقت  و حوصله در جستجوي يافتن تارهاي  پنهان  شده در گوشه و کنار اتاقهامان هستيم  و با وسواس آنها را مي يابيم و خانه را از وجودشان پاک مي کنيم تا مبادا سال نو را با آنها تحويل کنيم ، در وجودمان هم گشتي بزنيم، ببينيم آيا کدورتي، دلخوري، کينه اي و يا حتي  تکدر خاطري از کسي روحمان را آزار مي دهد؟  آنها را بيابيم و همچون تارهاي تنيده شده پنهان در اتاق پذيرايي  خود را از شرشان خلاص کنيم!

 

براي  انجام اين کار کافيست ذهن خود را به سمت يافتن منشأ  اين دلخوريها بازگردانيم، به سرعت در خواهيم يافت که منشأ بسياري از اين  نارضايتي ها ، توقعات ارضاء نشده  ، يا طرز فکرها و نگرش هاي متفاوت و نوع تربيتهاي متفاوت است که سبب ساز  مشکل و دلخوري شده اند.

 حالا اگر ما  تصميم بگيريم که در ارتباطاتمان  با ديگران  کمي از سطح توقعاتمان کم کرده و در قضاوت هايمان منصف تر بوده و  نيکي ها و ناکرده ها را با هم مد نظر بگيريم، خواهيم ديد که آرامش بيشتري را نصيب خود خواهيم کرد  و از مصاحبت با ديگران بيشتر لذت خواهيم برد.

 

عامل  ديگري که اکثر اوقات باعث ايجاد  دلخوري و نارضايتي در روابط بين انسانها مي شود  اين است  که معمولاَ ما دوست داريم که همه  مثل ما فکر کنند و مثل ما نظر بدهند، مثل ما دوست داشته باشند و مثل ما دوست نداشته باشند و وقتي خلاف آن را مي بينيم ،  بي توقعي مان مي شود، در جرگه دوستانمان راهشان نمي دهيم، به آنها خرده مي گيريم ، و گاهي چنان آزرده مي شويم که نه تنها آنها را دوست نمي پنداريم بلکه آنها را در دسته دشمنان خود جاي مي دهيم و از آنها فاصله مي گيريم.

 

در يکي از تقسيم بندي هايي که روان شناسان از لحاظ «روحيه» از انسان ارائه داده اند،  موجود انسان را به دو دسته بزرگ درون گرا و برون گرا تقسيم کرده اند.

افراد درون گرا، کساني هستند که بيشتر در درون خودشان سير مي کنند و بيشتر متوجه خودشان  مي باشند و لذا اگر   هم مشکلي در رابطه با دنياي خارج از خود داشته باشند خيلي مسائل ناشي از آن گريبان اجتماع و سايرين را نمي گيرد، اگرچه  وجود اين مشکلات باعث آزار خود فرد شده و مانع از لذت بردن او از ندگي اش مي شود.

 

در مقابل این افراد، گروه دوم افراد برون گرا هستند. این افراد خیلی به خود نمی پردازند و بیشتر به مردم و  اطراف خود متوجه می باشند. این گروه،افرادی اجتماعی به شمار می روند و ضمن   مزایایی که برای شخصیت آنها در نظر گرفته می شود، نگرانی هایی نیز در رابطه با نوع رفتارهایشان  وجود دارد.  

     اشخاص درون گرا چنان که گفته شد ، تنها در درون خود به جستجوی معایب و محاسن می گردند، حال آنکه افراد برون گرا بیشتر در دیگران به جستجو و کنکاش  می پردازند و همین دل مشغولی  می تواند برای آنها سبب ساز مشکلات ارتباطی  بسیاری گردد. 

 

در واقع مشکل زمانی آغاز می شود که ما سعی می کنیم در وجود دیگران کنکاش  کرده و آنها را ارزیابی نماییم و از آنجا که برای ارزیابی  نیازمند به   استاندارهای مشخصی جهت مقایسه می باشیم ، معمولا از خود و رفتارهایمان به عنوان الگو و نمونه صحیح استفاده نموده و  دیگران را با خط کش خود  اندازه گیری  می کنیم . در این مواقع استدلال به این صورت خواهد بود که : اگر کسی مثل من  اندیشید، مثل من سخن گفت، مثل من دوست داشت و مثل من دوست نداشت ، آدم خوبی است  و قابل معاشرت و در غیر این صورت آدم خوبی نیست! به عبارت ساده تر  ذهنیت این است که اگر دیگران قادر به ارضاء توقعات من بودند، خوبند و در غیر این صورت بد. 

 

می بینیدکه با این طرز نگرش چقدر دنیا کوچک می شود. چقدر تعداد آدمهایی که می توان دوست داشت کم می شود و چقدر دنیایی که می توان از آن آموخت تنگ و بی دانش می شود! 

و این در حالی است که ما می توانیم با بزرگتر دیدن دنیا، با وسعت بخشیدن به میدان دیدمان، تعداد بیشتری از افراد بشر را دوست داشته باشیم و از معاشرت با آنها لذت ببریم. 

 

به خاطر داشته باشیم که  انسان موجودی اجتماعی است، در اجتماع بودن و مورد توجه جمع بودن را دوست دارد. فطرت انسان تمایل دارد که دوست بدادر و دوستش بدارند. پس چقدر بهتر و ساده تر است اگر بجای مبارزه با این فطرت انسانیمان، به آن بها بدهیم و راهها و روشهای تقویت آن را پیدا کنیم. 

 

یکی از ساره ترین روشهای مؤثر برای دوست داشتن دیگران این است که یاد بگیریم چگونه دیگران را آنطور که هستند بپذیریم و به آنها احترام بگذاریم نه آنطور که می خواهیم باشند. همانگونه که رنگ چشم و موی دوستمان را به عنوان یک اصل طبیعی پذیرفته ایم و این را به خوبی می دانیم که اگر بخواهیم دوستیمان را با او حفظ کنیم شرط ادب و انسانیت ایجاب می کند که هرگزاین رنگ مو و چشم را به تمسخر نگیریم، باید بیاموزیم که به نظرات، خواسته ها، عقاید و سلیقه های دیگران نیز همچون ویزگی های فیزیکیشان احترام بگذاریم. 

 

یکی از ابتدایی ترین عواملی که معمولاً سبب ایجاد دلخوری یا قطع روابط بین افراد می شود این است که یکی از  طرفین سعی در تغییر طرز فکر، نگرش و باورهای طرف مقابل دارد یا به تمسخر آنها می پردازد و البته معمولاً این دسته از باورها که از دید طرف مقابل باید تغییر کنند همانا باورهای مذهبی یا سیاسی فرد می باشند و حرف آخر را در روابط تعیین می کنند در حالیکه واقعییت این است که شرط ایجاد رفاقت و تداوم آن بین افراد نه تشابهات سیاسی، عقیدتی و مرام و مسلکی، بلکه باید بر اساس تشابهات ارزشهای انسانی استوار باشد و هر چه عمق این باورها و تشابهات یشتر باشد، عمق رفاقتها بیشتر و بیشتر خواهد بود. 

 

خوشبختانه یکی از سعادتهایی که در اثر مهاجرت نصیب ما مهاجرین شده این است که این امکان را برای ما فراهم نموده تا بتوانیم در فضایی به دور از تعصبات فکری و عقیدتی، در محیطی آرام و سالم تنفس کنیم، یکدیگر را ارزیابی کرده و برای خود دوستانی را انتخاب نماییم. ما آموختیم که چگونه روح یکدیگر  را دوست بداریم قبل از این که از آیین و مرام و مسلک هم سؤال نماییم. 

 

 

به خاطر داشته باشیم که راه مستقیم برخورداری از سلامت نفس، روح و روان، زدودن کینه و نفرت از دل و جایگزینی عشق و مهر است . یا به عبارت دیگر، سلامت بدن در سلامت روح است و سلامت روح  در آرامش و عشق ورزیدن خلاصه شده. 

 

مهر ورزیدن بسیار ساده تر و لذت بخش تر از از نفرت و کینه ورزی است و با فطرت انسانی ما تطابق بیشتری دارد. 

سخن کوتاه آنکه ضمن هوشیاری در روابط، انسانها را دوست بداریم و این امکان را به دیگران هم بدهیم که ما را دوست بدارند. با قلبی مملو از عشق و دلی خالی از کینه و بغض به استقبال بهار برویم و نوروز باستانیمان را جشن بگیریم.  

 

سالی سرشار از عشق، محبت و مهربانی برای همه هم میهنان عزیزم آرزومندم.  

      

     آزاده طباطبایی 

مشاور خانواده و کارشناس تعلیم و تربیت 

تلفن تماس ۹۷۳۸ ۳۰۲ ۶۱۳       



[0]  
[0]          
       

اخبار مرتبط

آمار بازدید

خبر نامه

برای عضویت در خبر نامه ایمیل خود را وارد کنید: