«رسانش (ارتباط) بهینه» چیست؟

  • 8/17/2016
  • 3028




 سعید بهی

 «رسانش (ارتباط) بهینه» چیست؟

این یادداشت به فرمایش مدیران شرکت «افرا سایت ایرانیان کانادا» درباره «رسانش بهینه» برای آن تارنما فرستاده شده است. محتوای آن شباهت بسیاری با گفتگویی که در اینباره در هفته نامه «هفته» پیشتر در پایان ماه ژوئن ۲۰۱۶ به چاپ رسیده دارد. از کوشش ها و لطف نظر این مدیران بسیار سپاسگزارم و برای یک یک آنها آرزوی کامیابی دارم.

  سعید بهی

«رسانش بهینه» یا همتراز فرنگی آن «Process Communication» در اصل برآمد پژوهش های «تایبی کهلر» روانشناس امریکایی برپایه نظریه «واکاوی تراکنشی» (TA) «اریک برن» روانپزشک برجسته کانادایی است. «رسانش بهینه» به زبان ساده یک «الگوی ارتباطی» است که «اصول روشن و استوار رفتاری، کرداری و مدیریتی» در اختیار همگان قرار می دهد. در واقع ما آدم ها، برپایه «الگو ها و فرایندهای سنجش پذیر و قابل پیشبینی» با هم در بده بستان هستیم و به همین خاطر با استفاده از این الگوها می توان بطور عینی تعیین نمود که آیا «ارتباطی موثر» برقرار گشته است یا خیر. برای اینکار، «رسانش بهینه» به ما امکان می دهد تا بتوانیم به سادگی شش گونه پایه «شخصیت»ی را در خود و دیگران بشناسیم، «نیازهای روانی و انگیزشی» هر گونه پایه شخصیتی را تعیین کنیم، راه ارتباطی و روش مدیریتی مناسبی را برگزینیم و نیز منظورمان را به روشنی بیان نماییم. این فرایافت ها در زندگی فردی و اجتماعی ما البته کاربردهای بسیار زیادی دارند: از مدیریت استرس، تنش و ناسازگاری های شخصی، خانوادگی و کاری گرفته تا مدیریت شرکت ها و نیروی کار، تا بازاریابی و فروش و همچنین کاربرد آن در عالم پر چنب و جوش سیاست که از بارزترین و موفق ترین شخصیت های سیاسی جهان که از جوانی خود را به این ابزار نیرومند ارتباطی مجهز نموده اند «بیل و هیلاری کلینتون» هستند. کارزار انتخاباتی موفق «هیلاری کلینتون» و اینکه او چگونه اصول «رسانش بهینه» را استادانه بکار می گیرد، براستی از این منظر بسیار تماشایی است.     

«رسانش بهینه» همچنین به ما امکان می دهد تا در جایگاه انسانی که به این جهان پرآشوب گویا پرتاب شده ایم و بسیاری از ما براستی در آن سرگشته و حیران هستیم، «دلهره ها (استرس ها)، تنش ها و ناسازگاری» های خود را مهار کرده و مدیریت کنیم. یعنی به سخن دیگر، به دعوای «خویش» با «خود» پایان داده و با خود آشتی نماییم. چرا که وقتی با «خود» به سازگاری می رسیم، برقراری ارتباط با دیگران و مدیریت تعادل و توازن این ارتباط حساس و شکننده بسیار آسانتر می شود. حال این «دیگران»، می توانند گاهی همسر و فرزندان ما باشند یا همکاران اداری و بازرگانی و یا حتا آدم هایی که بطور اتفاقی به آنها درجایی برمی خوریم و بناچار باید با آنها در تعامل باشیم.

برپایه پژوهش های «تایبی کهلر» همه ما آدمها شش پایه شخصیتی از خود نشان می هیم که گویا آن پایه های شخصیتی همچون ساختمانی شش طبقه بر روی هم قرار دارند. ترتیب این پایه های شخصیتی که از یکسالگی تا هفت سالگی در هر کس تثبیت می شود و بطور معمول تا پایان عمر ثابت می ماند را ژن ها (طبقه همکف شخصیت) و عوامل تربیتی و محیطی (پنج طبقه دیگر) می سازند. با هر پایه شخصیتی، یک «نیاز عمیق روانی» و یک «مجرای ارتباطی مورد دلخواه» همراه است. ما همواره می کوشیم آن نیازهای روانی را که در طبقه همکف شخصیت ما شدید تر بوده و با بالا رفتن در طبقه ها از شدت آن کاسته می شود، بطور مثبت برآورده نماییم. ما در بده بستان های روزانه با دیگران ـ آن زمان که حال و روز خوشی داریم ـ انگار مدام «آسانسر» می گیریم و به طبقه شخصیتی آنها می رویم و با آنها ارتباط برقرار می کنیم و وقتی کار ما تمام شد به طبقه همکف خود برمی گردیم. ولی زمانی که حال و روز خوشی نداریم، یعنی؛ به سخن دیگر «نیازهای روانی» ما برآورده نشده اند، دچار دلهره های شدید می شویم و آن «آسانسر» انگار از کار می آفتد و ما در همان طبقه شخصیتی خود گیر می افتیم و توقع داریم دیگران خود را به طبقه شخصیتی ما برسانند.

باری، اگر نیاز های روانی ما بطور مثبت برآورده شوند ما به لحاظ جسمی و روانی حال خوشی خواهیم داشت ولی اگر نیازهای روانی ما بطور مثبت برآورده نشوند به ناچار می کوشیم آنها را بطور منفی برآورده نماییم و درست از همین جاست که وارد درجه های گوناگون دلهره (استرس) شده و از این پس مطابق با پایه شخصیتی که داریم، رفتار های بی اختیار و قابل پیشبینی از خود بروز می دهیم. برای نمونه؛ پایه شخصیتی که آن را «مهرجو» می نامیم و نیاز روانی آن «احترام به شخصیت و نیازهای حسی» است اگر مورد بی توجهی و بی مهری قرار بگیرد، در درجه یک استرس ممکن است بیش از اندازه محبت کند، مرتکب اشتباه های پیاپی بشود، بکوشد همه را از خود خشنود و راضی نگهدارد؛ حتا ممکن است دچار پرخوری افراطی بشود. از اینروست که شاید این نظر معروف که می گوید: «همه آدمهای چاق مهربان هستند» بیراه نباشد. اگر برآورده نشدن نیازهای روانی باز عمق بیشتری بگیرد، استرس درجه دوم را تجربه می کنیم که اینبار دیگر مطابق با پایه شخصیتی نقابی بر چهره ما می نشیند که از این راه به آسانی می توان فهمید که چه نیاز روانی بطور مثبت برآورده نشده و چه مجرای ارتباطی برای ایجاد ارتباط موثر مناسب تر است.

 

در اینباره البته سخن بسیار است و ما در کارگاه های آموزشی که در بنیاد «آپتین» برگزار می نماییم به تفصیل به بازگشایی و آموزش آن ها می پردازیم. امید که این توضیح کوتاه مورد عنایت شما مدیران پرتلاش شرکت «افرا» قرار گرفته باشد. با آزروی کامیابی و به فرمایش حافظ: تن تان درست و دل تان شاد باد و خاطر خوش.



[0]  
[0]          
       

اخبار مرتبط

آمار بازدید

خبر نامه

برای عضویت در خبر نامه ایمیل خود را وارد کنید: