(برگرفته از نشریه بیداری - نوامبر 2014)
(JW.org)
مترجم: مریم حسینی
- من وقتی احساس خوشبختی خواهم کرد که ازدواج کنم و بچه دار شوم.
- من وقتی خوشبخت می شوم که خانه بخرم.
- اگر این شغل را به دست آورم خوشبخت خواهم شد.
- من وقتی خوشبخت می شوم که...
آیا تا کنون چنین احساساتی داشته اید؟ آیا وقتی به هدف خود رسیدید، احساس خوشبختی شما تداوم یافته یا این که پس از مدتی حس خوشبختی تان از بین رفته است؟
به طور حتم، رسیدن به هدف یا به دست آوردن چیزی که آرزوی آن را داشته ایم، می تواند باعث شادی و خوشنودی ما گردد، ولی این شور و شعف گذراست. شادی پایدار فقط با تحقق کامیابی یا تملک چیزی به دست نمی آید؛ تداوم شادی و خوشبختی هم مانند سلامت جسمی، به عوامل بسیاری بستگی دارد.
هریک از ما فردی یگانه و بی همتاییم. آن چه شما را خوشحال می سازد شاید نتواند دیگران را هم شاد کند. به علاوه، همه ما با بالارفتن سن، تغییر می کنیم. با این وجود، شواهد نشان می دهند که برخی عوامل با شادی و خوشی رابطه پایدار تر و استوارتری دارند. به طور مثال، شادی واقعی و بی غل و غش با حس رضایت و خرسندی از داشته ها، احتراز از رشک و حسد، عشق پروری، و ایجاد انعطاف پذیری روحی و احساسی به دست می آید. فکر می کنید چرا؟
راه های شاد زیستن
۱. از داشته های خود خرسند باشید
دانش پژوهی که در زمینه شناخت خصلت و تبایع بشری تحقیق می کرد، اظهار داشت: «پول امنیت ایجاد می کند.» و به دنبال این جمله اضافه کرد: «کسی که عاشق طلاست، به هیچ مقدار طلا قانع نخواهد شد و کسی که عاشق ثروت است، به هیچ مقدار پول و درآمد بسنده نخواهد کرد. این هم بیهودگی می آورد.» منظورش این بود که در عین حال که برای ادامه حیات به پول نیاز داریم، باید از حرص و طمع دوری کنیم چون حرص، سیری ناپذیر است!
شاه سولومون، در اسرائیل باستان آزمونی را انجام داد تا دریابد آیا ثروت و زندگی مجلل و پر زرق وبرق شادی و شعف به بار می آورد یا خیر. او آزمایش های خود را این گونه شرح می دهد: «هر چه را که هوس کردم به دست آوردم و هر قدر دلم خواست شادی کردم و خوش گذراندم.» سولومون ثروت عظیمی انباشت، عمارت های باشکوه بنا کرد، باغ ها و حوض های زیبا ساخت و مستخدم های بسیاری را به کار گمارد. هر چه را که می خواست، به دست آورد. و چه حاصل آن چه بود؟ هر یک از تجربه های او تا حدی او را خشنود می ساختند، ولی این خشنودی دیری نمی پایید. سرانجام گفت: «دریافتم که همه چیز گذراست وهیچ چیز ارزش واقعی ندارد.» سولومون از زندگی متنفر شد. بله، او آموخت که یک زندگی خودکامه و هوس ران، عاقبت شخص را تهی و ناکام باقی می گذارد.
آیا تحقیقات مدرن و امروزی با این حکمت باستانی مطابقت دارند؟ طبق مقاله ای که در نشریه بررسی خوشبختی به چاپ رسید: «پس از آن که نیازهای اولیه شخص برآورده شدند، دیگرهیچ مقدار افزایش درآمد قادر نخواهد بود رفاه ذهنی و تصوری او را چندان افزایش دهد.» در واقع، تحقیقات نشان می دهند که افزایش مصرف گرایی، به ویژه به قیمت ارزش های اخلاقی و روحی، شادی را زایل می کند.
۲. از رشک و حسد دوری کنید
رشک و حسد یعنی «آگاهی رنج آور و ناخوشایند نسبت به مزیتی که شخص دیگری دارد و تمایل به داشتن همان مزیت.» حسد می تواند مثل یک غده بدخیم تمام زندگی شخص را فراگیرد و شادی را نابود کند. غده بدخیم حسد چقدر می تواند ریشه بدواند؟ چگونه می توانیم این خصوصیت را بشناسیم؟ چگونه می توانیم با آن بستیزیم؟
در دایره المعارف روانشناسی اجتماعی اشاره شده است که افراد تمایل دارند به همتاهای خود که از لحاظ سنی، تجربه یا طبقه اجتماعی همسان هستند، حسد بورزند. به طور مثال یک فروشنده به یک ستاره سینما حسد نمی ورزد ولی ممکن است به فروشنده موفق همکار خود حسادت کند.
یک نمونه دیگر: برخی از مقام های ارشد در پارس باستان به شاه حسادت نمی کردند ولی به مردی به نام دانیل که مقام همتای آن ها بود رشک می ورزیدند چون فردی باهوش و برجسته بود. این مردان آن قدر از توانایی های دانیل ناخرسند بودند که تصمیم گرفتند او را بکشند. آن طور که در این دایره المعارف اشاره شده است، «لازم است ماهیت خصمانه حسد را تشخیص دهیم. خصومت این مردان مشخص می کند که حسادت در بسیاری موارد با ستیزه جویی همراه است.»
چطور می توانیم حسد را بشناسیم؟ از خود بپرسید: آیا من از موفقیت همتای خود خوشحال می شوم یا ناراحت؟ اگر خواهر یا برادر یا همکلاسی یا همکار من به نحوی شکست بخورد، غمگین می شوم یا خوشحال؟ اگر از موفقیت کسی ناراحت شوید یا از شکست کسی شادمان گردید، یعنی دارید حسد می پرورانید. طبق تعریفی که در دایره المعارف روانشناسی اجتماعی عنوان شده است، حسد می تواند «ظرفیت یک شخص برای لذت بردن از خوبی های زندگی را زهرآلود سازد و حس ستایش زیبایی ها و هدایای زندگی را از بین ببرد... این گونه تمایلات به ندرت می توانند مسرت بخش باشند.»
ما می توانیم با ایجاد حس فروتنی و بشردوستی واقعی و بی غل و غش –که مارا قادر می سازد از ارزش ها و توانایی ها و خصوصیات مثبت دیگران قدر دانی کنیم- با رشک و حسد به مقابله برخیزیم. با خودستایی و ستیزه جویی رفتار نکنید بلکه با فروتنی برتری دیگران نسبت به خود را قبول کنید.
۳. برای دیگران عشق بیافرینید
آن طور که در دایره المعارف روانشناسی اجتماعی عنوان شده است، احساسات افراد نسبت به روابط آن ها، بیش از شغل، درآمد، اجتماع اطراف آن ها، یا حتی سلامت جسمی بر رضایت خاطرشان از زندگی تاثیر می گذارد. به زبان ساده تر، برای رسیدن به خوشبختی واقعی، لازم است انسان ها عشق بدهند و عشق بگیرند. «اگر عشق نداشته باشم، هیچ چیز ندارم.»
هیچ گاه برای آفرینش عشق دیر نیست. به طور نمونه، وانسا یک پدر الکلی و بدزبان داشت. وقتی چهارده ساله بود از خانه فرار کرد و به خانه های کودکان بی سرپرست پناه برد. در یکی از پناهگاه ها وقتی در شرایط بسیار بدی قرارگرفت، از خداوند کمک خواست. شاید در پاسخ یکی از دعاهایش، نزد خانواده ای منزل گرفت که به این سخن انجیل اعتقاد داشتند: «عشق بردبار و مهربان است.» محیط این خانه، همراه با آن چه او از خواندن انجیل می آموخت به وانسا کمک کرد که از لحاظ احساسی تسکین بیابد و از لحاظ فکری پیشرفت کند. وقتی خاطراتش را به یاد می آورد می گوید: «نمره های من در مدرسه از نمره «د» و نمره ردی به نمره «آ» و «ب» ارتقا پیدا کرد.»
زخم هایی که در روزهای سخت بر احساسات وانسا وارد شد، هنوز باقی مانده است. با این وجود او اکنون دو دختر دارد و مادری خوشبخت است.
۴.انعطاف پذیر باشید
چه کسی می تواند یک زندگی بی دردسر داشته باشد؟ زندگی گریه و زاری هم دارد. انعطاف پذیری به ما کمک می کند از دوره های سخت عبور کنیم و بدبختی و فلاکت را پشت سر بگذاریم. داستان زندگی کارول و میلدرد را در نظر بگیرید:
کارول مبتلا به بیماری ستون فقرات، دیابت، احساس خفگی هنگام خواب و فساد ماکولا است که باعث کوری چشم چپ او شده است. او می گوید: «مدت ها سعی می کردم یاس و نا امیدی را از خود دور کنم. با خود همدردی می کردم. ناگهان همه احساساتم را کنار گذاشتم و خداوند را شکر کردم که هنوز می توانم کارهایی را انجام دهم، به خصوص برای دیگران.»
میلدرد هم به چند بیماری مبتلاست از جمله ورم مفاصل، سرطان سینه و دیابت. ولی او هم مانند کارول سعی می کند فکرش را بر مشکلاتش متمرکز نکند. او می گوید: «من آموخته ام که دیگران را دوست داشته باشم و هنگام بیماری به آن ها دلداری بدهم. این کار به خودم هم کمک می کند. در واقع دریافته ام که وقتی سعی می کنم دیگران را آرام کنم، دیگر نگران مشکلات خودم نیستم.»
با وجودی که هر دو زن دوست دارند از مراقبت های پزشکی مناسب برخوردار شوند، سعی می کنند فقط به سلامت جسمی نیندیشند، بلکه بیشتر به رفتار خود و نحوه استفاده از زمان فکر کنند. در نتیجه، به یک شادی درونی دست یافته اند که هیچ کس نمی تواند از آن ها بازستاند. به علاوه، افراد زیادی هستند که آن ها را بسیار دوست می دارند و آن ها برای دردمندان الهام بخش و انگیزه سازند.
«لباسی از عشق به تن کنید، چون پیوند محکمی از همبستگی ایجاد می کند.»
وضعیت آگهی از دید کاربران: